سختیهای مخالف بودن
بدون شک برای هر کسی پیش آمده که بخواهد در یک جمع دوستانه وقتی همه در خصوص یک مسئله نظری واحد دارند، نظر مخالفی را بیان کند. کار سختی است، مخصوصا اگر بخواهید نظری را رد کنید که طرفدارانی متعصب دارد. حتی اگر بررسیهای انجام شده روانشانسان را هم در نظر نگیریم چندان دشوار نیست که به طور کاملا شهودی بر این پیش فرض پافشاری کنیم که انسان ها همواره سعی می کنند تا در معرض نظرات منفی مردم قرار نگیرند. کمتر کسی را می توان یافت که به طور پیوسته حاضر باشد چنین وضعیتی را تجربه کند.
بررسی های متعدد انجام شده در حوزه سوگیری های شناختی نشان از آن دارد که خطای تائید(confirmationbias) که به طور مختصر به معنی جمع آوری اطلاعات تائید کننده پیش فرض های قبلی است، یکی از مهمترین گرایههایی است که میتواند افراد را در فرآیند تصمیم گیری به خطا سوق دهد و استدلال های استقرایی را به بیراهه ببرد.
حال فرض کنید که گرایه تائید بر سر موضوعی خاص و در خصوص نتیجهای مشخص، در میان گروهی شکل بگیرد که از طرح یک نظر یا بحث هدف به خصوصی دارند. به این وضعیت attitude polarization یا قطبی شدن نگرش گفته می شود. یک نگرش در شرایطی به این وضعیت در می آید که جمعی از یک جامعه یا گروه با توجه به برخی از پیش زمینه های یکسان در خصوص یک نتیجه به اختلاف نظر با سایرین برسند. به تبع چنین جمعی میتواند اکثریت از یک جامعه را شامل شود.
بر این اساس می توان دریافت که مشکل در خصوص ارائه یک تحلیل فقط مخالفت با نظر جمعی از دوستان نیست. مسئله زمانی بغرنج می شود که مخاطبان مخالفت شما جمع بزرگی باشند؛ جمعی که پذیرش نظر شما برایش صرفا کوتاه آمدن از باوری قبلی نیست و همسویی با نظر یا تحلیل تازه میتواند حتی برایش گران تمام شود.
خوشبینی به یک صعود تازه
چند ماهی است که بورس تهران بعد از مدت ها باز هم پا در روندی صعودی گذاشته و بنابر آمار و ارقام به دست آمده از بازار حقیقیها را که همان مردم عادی باشند به سمت خود جذب میکند. با این حال خوشبینی نسبت به بازار یاد شده تنها مختص این گروه از فعالان بازار سهام نیست. بررسیها نشان میدهد که ماهها سردرگمی و بدبینی فعالان بازار سهام در سالهای 1400 و 1401 سبب شده تا بخش حرفهای بازار یاد شده نیز فضا را برای سرمایه گذاری در شرایط کنونی مناسب ببینند. آنها نیز به مانند بسیاری دیگر از فعالان بازارهای دارایی با اشاره به وضعیت نا به سامان بورس در سال های اخیر و همزمانی این نابهسامانی با پرواز قیمتها در دو سال اخیر به این مسئله اشاره میکنند که بازار از داراییهای مذکور جا مانده است.
بررسی ادعاها و شواهد متعددی که دال بر ارزندگی بازار سهام وجود دارد، موجب شده تا سرمایه گذاران چه حرفه ای باشند و چه آماتور هم اکنون کلیت بازار را رو به صعود ببینند.
همه در جناح موافق
البته هدف در این یادداشت این نیست که به بررسی ادله موافق یا مخالف ارزندگی بازار بپردازد. بلکه به دنبال آن است تا یک نکته مهم در خصوص چرایی اتفاق نظر بر سر تداوم روند صعودی یا نزولی و خطر بالقوه ای که دوطرفه نبود بازار به وجود می آورد را به بررسی بگذارد.
برای درک ارزندگی یا عدم ارزندگی سهام تاکنون مطالب زیادی به رشته تحریر درآمده؛ فعالان بازار چه گرایش به روش بنیادی داشته باشند چه تکنیکال همواره سعی میکنند تا ورود به طرف تقاضا را به عوامل متعددی کنند که ناشی از سطح دانش، تجربه و یا علایق آنها است، منوط کنند. اما مسئله تنها این نیست. علم روانشانسی و ترکیب آن با اقتصاد و مالی در دهه های اخیر نشان داده که سرمایه گذاران فارغ از سابقه و سطحی که دارند هیچ گاه از اشتباه مصون نیستند و چه بسا در شرایطی ممکن است به دام تعصب نیز گرفتار شوند.
این دقیقا آن چیزی است که بازار یکطرفه (one-sided market) را به بستری مناسب برای تشدید احتمال زیان دیدن مردم از سوگیری ها و گرایه های مختلف بدل میکند. اگر بخواهیم بازار یکطرفه را به شکلی ساده شرح دهیم، بازار مذکور بازاری است که در آن شما تنها میتوانید دارایی را بخرید و به امید آن باشید تا از قِبَل رشد قیمت آن سود کنید. چنین امری به آن معنی است که اساسا در بازار نزولی شما هیچ شانسی برای عرض اندام نخواهید داشت.
اما بازار یکطرفه تنها نوعی از بازار نیست که می توان در آن کسب سود کرد. بازارهای مالی پیشرفته در تمامی نقاط جهان امروز در شرایطی به سر می برند که آن را بازار دوطرفه (Two-Sided Market) می نامند. در بازار دو طرفه سرمایه گذاران به جز امکان خرید و فروش عادی که پیشتر شرح آن رفت، میتوانند با قرض گرفتن و فروش یک دارایی در قیمت بالاتر و خرید و تحویل آن به مالک اصلی در قیمت پایین تر سود کسب کنند. به همین دلیل است که به این امکان یعنی shortsell در زبان فارسی «فروش استقراضی» نیز میگویند.
بررسیها نشان می دهد که نبود چنین بستری در یک بازار به سبب آنکه امکان کسب سود را به مواقع رونق کلی بازارها محدود میکند باعث می شود تا همه به هنگام بهبود تقاضا، میل به سمت خرید داشته باشند؛ میلی که ممکن است چندان از تعصب و سوگیری به دور نباشد. به عبارتی دیگر نبود این شرایط امکان بروز گرایه یا سوگیری به هنگام را افزایش می دهد. از این رو طبیعی است که به طور ناخودآگاه همه در شرایط رونق بازار، در طرف موافق روند قرار گیرند. این دقیقا همان چیزی است که در ابتدای این نوشتار از آن با عنوان «قطبی شدن نگرش» سخن گفتیم. این وضعیت ممکن است در شرایطی که زمینه برای شکل گیری حباب قیمت فراهم است با شدت بیشتری رخ دهد.
لنگر ارزندگی در ذهن انسان
اثر لنگر انداختن (Anchoring Effect) یکی دیگر از سو گیری های شناخته شده در ذهن انسان است که نخستین بار از سوی آموس تروسکی و دنیل کانمن (برنده جایزه نوبل) به دنیای علم معرفی شد. این نوع گرایه در واقع امروز یکی از شناخته شده ترین سوگیری های ذهن انسان است. بر این اساس اگر خوشبینی یا بدبینی در ابتدای یک موضوع در ذهن شما لنگر بیندازد به احتمال زیاد باقی تصمیماتی که در زمینه مورد نظر اتخاذ خواهید کرد هم بر اساس همان نگاه اولیه است. به عبارت بهتر شما دیدگاه خود را بر اساس شواهد مغایر با تصور اولیه یا اصلاح نمی کنید و یا به سختی این کار را انجام می دهید. شاید معروف ترین مثال برای لنگر انداختن تصویری در ذهن را بتوان شکل گیری ذهنیت انسان از یک شخص به خصوص بر اساس شناخت اولیه عنوان کرد.
بررسی ها نشان میدهد که ارزندگی و یا حتی سودآور بودن نیز مفهومی است که در ذهن انسان ها لنگر میاندازد. اگر شما فعال قدیمی بازار سهام باشید احتمالا صعود قیمت سیمانی ها در دهه 80 رشد قیمت سهم کشتی سازی صدرا و در همین سال های اخیر خوشبینی مردم به رویین تن بودن نمادهای کامادیتی محور در ریزش ها را به یاد دارید. در نیمه دوم سال 99 کم نبودند افرادی که انتظار داشتند نمادهایی نظیر «فولاد» یا «فملی» صف فروش نشوند، آن هم صرفا به این دلیل که نمادهایی از این دست به باور آنها «بنیادی» یا ارزنده هستند.
اینها همه شرایطی بوده که در وضعیت بازار یکطرفه ایجاد شدهاند. انباشت تقاضا در شرایطی که فرصت سودآوری کم باشد در برخی نمادها یا صنایع و در شرایطی کلانتر در کلیت بازار سهام امری طبیعی است. این وضعیت باعث میشود تا هم زمینه برای پروژه شدن نمادها فراهم شود و هم مردم عادی ناباورانه برخی نمادها یا کلیت بازار را ارزنده فرض کنند. حال آنکه ارزندگی مفهومی نسبی است و با تغییر قیمتها به طور پیوسته دستخوش تغییر می شود. از این رو میتوان نتیجه گرفت که در شرایط کنونی بازار سهام در کلیت خود، چه ارزنده باشد چه گران، در هر صورت تا زمانی که به شکل یک طرفه همه سرمایه گذاران را به سمت خوشبینی در خصوص قیمت ها سوق دهد، بستری است هموار برای بروز فهرستی بلند بالا از سوگیری های شناختی که نسبت به یک بازار دو طرفه فرصت مغتنمی برای بروز و ظهور دارند. طبیعتا در چنین حالتی اگرچه ممکن است نگاه مخالف منفور باشد اما باید توجه داشت که قدر نادیدن آن به اندازه شکل گیری حباب دارایی میتواند خطرناک باشد.