• امروز : یکشنبه, ۴ آذر , ۱۴۰۳
  • برابر با : Sunday - 24 November - 2024
6

پوریا شکیبایی: افتخار می کنم، راهی را که پدرم طی کرده است، طی نکرده ام

  • کد خبر : 34095
  • ۲۷ دی ۱۴۰۲ - ۲۱:۵۶
پوریا شکیبایی: افتخار می کنم، راهی را که پدرم طی کرده است، طی نکرده ام

این روزها هر شب 120 یا 130 نمایش در تهران اجرا می شود، هم سالن های خصوصی فعال هستند و هم تئاترهای دولتی و دانشجویی، اما فقط در برخی شب ها ممکن است نمایشی ببینی که ساعتی بعد از نمایش مجبورت کند بازی کنی و فکر. در مورد بازیگری و بازی بازیگران.

نمایش «وقتی آنقدر که باید خودمان را عذاب داده ایم» به کارگردانی مجتبی جدی یکی از این آثار است. مارتین کریمپ، انگلیسی 67 ساله، این اثر را با خشونتی برهنه و وحشتناک نوشته است و زنده کردن لحظات این اثر، یعنی در زمانی که عموم خواهان فراغت، لذت، تفریح ​​و یک شب بیرون. او پس از دیدن نمایش می خواست به دوستانش بگوید که دوست دارد تئاتر و چیزهای دیگر ببیند. اما متن این اثر و فرم بازنمایی مثل مشتی است که در صورت این مخاطب است. شاید این ضربه را دوست داشته باشید، شاید از آن متنفر باشید، اما قطعاً بدون اینکه بی تفاوت بمانید، از راهروی پلیس به خانه هنرمندان نمی روید.

این اثر در مورد زندگی یک لرد انگلیسی است که عاشق دختر خدمتکارانش شده، همسرش مرده و دو دختر دارد، او به این دختر ابراز عشق می کند و لیست یا چک لیستی از چگونگی بودن به او می دهد. و مفصل است . لحظاتی است که جای آن دو عوض می شود و دختر ارباب می شود و دختر ارباب می شود تا طعم این تحقیر و خشونت از دو طرف پاره شود و…

برای این تجربه و بازنمایی تجربی این نمایش با پوریا شکیبایی بازیگر این نمایش گفت و گو کرده ایم که در ادامه می خوانید:

نقشی که او بازی می کند با حال و هوای شما بسیار متفاوت است، حتی با آن حال و هوایی که عموم مردم از زندگی خسرو شکیبایی به یاد دارند، نقشی تلخ، پاره و خشن، ایفای این نقش و تخریب این تصویر برایتان سخت نبود. ? ?

به نظرم با بازی در این نقش دارم بدهی را می پردازم و این نقش برای من مجازات است. شخصیت مردی که من بازی می کنم یک رذیله آشکار دارد، فرار از حقیقت و در عین حال رنج. ایفای این نقش از این نظر برایم جالب است که برخی می گویند کاری که شما انجام می دهید کاری نیست که پدرتان انجام داده است و من به این افتخار می کنم که راهی را که او انجام نداده ام. وگرنه من هر شب درد می کشم چون بازی این رذیله روی دوشم افتاده است. بنابراین بازی در این نقش برای من مجازات است.

اینکه ما در خلقت بی نظیریم و من نمی توانم و نمی شود که بتوانم نقش پدرم را بازی کنم، نمی شود، هر که می خواهد بگوید من مشکلی ندارم. هیچ کس در دنیا نمی تواند برای دیگری فردی باشد. اگر کسی این کار را انجام دهد دروغ است و آشکار و روشن می شود. در سینما و تئاتر، مردم و مردم کار را می بینند و آن را پس می زنند و هیچکس نمی خواهد نقد کند. اما باز هم تحمل بدی این شخصیت که هر شب اتفاق می افتد برای من جای تاریکی است.

تجربه تنبیهی که می گویی یعنی فاصله ای بین تو و نقش وجود دارد و حالا هر شب باید زیر پوشش این شخصیت که در نهایت بی احساس است زندگی کنی؟

در ویترینی که دیده می شوم من یک آدم عاطفی و بداخلاق هستم که از نقش مردی که بازی می کنم فاصله دارد، مرد قدرت دارد و از جای دیگری با مردم صحبت می کند و… دوستانم شاهد هستند. . که هر شب قبل از اجرا هر کاری از دستم بر بیاید انجام می دهم، در ورودی تماشاگران سجده می کنم تا بتوانم به درستی روی صحنه اجرا کنم. این نقش هم خیلی به من فشار آورده و تمام انرژی ام را رها کرده است.

من دو سال است که درگیر سریال هستم و در آن نقش حبیب را بازی می کنم که از این استاد دور است و می خواهم هر دو باشم و در خودم پیدا کنم. اما مسئله این است که ما عاشقان و معلمان زیادی داریم، میلیون ها معلم در اطراف ما هستند، کسانی که به عنوان معلم عمل نمی کنند، بلکه زندگی می کنند. اما ژانر این مرد از آن بازی‌هایی نیست که به خودم بگویم تو چه نقشی بازی کردی، مالوادو، یا چطور وقتی ما را دیدند، خیلی‌ها با اشتیاق می‌گفتند ما را بازی کردی و… اگر کسی خودش را در بازی ببیند. مرد، ببینند که حاضر نیست بیاید و به من بگوید: بد، چقدر خوب من را بازی کردی. گرچه این گونه افراد زیادند، شخصیتی که همه چیز را با پول و سرمایه داری به دست آورده و خواسته های خود را با خشونت به دیگران تحمیل می کند، اما به تصویر کشیدن چنین فردی کار خاصی نیست.

من اگر خودم نیستم خیلی ها اطرافم هستند که از آنها تقلید می کنم و اگر این استاد در من وجود داشته باشد بدتر از آن چیزی که هست بازی کرده ام. اما در این بین همانطور که در زندگی ام دیده ایم، بازی در این نقش برای من مجازات است، جایی تاریک که باید در آن زندگی کنم و معتقدم این نقش سهم من است.

هیچ کس با پدرش یا اجدادش برابری نمی کند، ما که از شما خبر نداریم، زنده یاد صبر بسیار دیده ایم و فکری داریم، در حالی که شما که در آن خانواده هستید، می دانید، شاید صدای شما یا یک حرکت خاصی شبیه به مثلاً پدربزرگ مادرتان نسبت به مرحوم شکیبایی است، با این حال شکستن چارچوبی که در آن تعریف شده بودید و نقشی را که جلوی ویترین ساخته شده بود، سخت نبود؟

بله درست است من خیلی شبیه مادرم هستم اما زیر سایه بزرگ و همیشگی صبر همه فکر می کنند من با پدرم رفته ام. من مثل مامانم حرف میزنم ولی اونایی که نمیدونن میگن وای چقدر مثل باباش حرف میزنه جالبه اصلا نمیشناسنش و پدرش اصلا اینطوری نبود ولی میگفت چیزهای عجیب. یکی از بنده خدایی گفت ما با پدرت خاطرات زیادی داریم، ما هر هفته به کوه می رفتیم در حالی که پدر ما 65 سال عمر کرد و 65 سال به کوه نرفته بود، حتی در فیلمی هم بازی نکرد. جایی که یک سکانس در کوه وجود دارد.

با تمام حرف هایی که در مورد ایفای نقش یک مرد می گویید که خشن است و با توهین و تحقیر دیگران به خواسته هایش می رسد، اما صحنه هایی هست که کلاه بر سر می گذاری و نقش زنی را بازی می کنی که مورد توهین و تحقیر قرار گرفته است. دوگانگی و پارادوکس دارد و معلوم می شود که خوب از هم جدا شده است، شاید برخی از بازیگران حاضر به ایفای این نقش نباشند، این شخصیت در جدال با خودش چقدر به دست آورده است؟

نصف گروه ما اینجا نیستن ولی مجتبی، نازنین و پریسا و… اینها اصلی ترین آدم هایی هستند که باهاشون دعوا کردم، عاشقش شدم، خاطره ساختم و… این بچه ها نقش زیادی در ساختن این شخصیت داشتند. یک واقعیت. . بازی بسیار سخت، تلخ و دلهره آور است و برایم مهم بود که بازیگر مقابل کیست. من برای این کار شرط بندی کردم که البته با هیچ یک از آموزش هایی که دیده بودم جور در نمی آمد، اما شرط من این بود که باید با بازیگر مقابلم ارتباط برقرار کنم وگرنه می روم. کلمه ظالمانه ای بود، اما من آن را گفتم. وقتی در اولین تست بازیگری با نازنین هاشمدار بازی کردم، فهمیدم که او بازیگر جوانی است، اما از عهده کار بر می آید و می توان به او اعتماد کرد، چون بازیگر تنها روی صحنه است. اما اگر توانستم نوع جدایی را که شما در مورد آن صحبت می کنید تفسیر کنم، مدیون این گروه هستم که این کار را به خوبی انجام می دهند.

پریوش حاجی قدیری کارگردان صحنه با اینکه تصادف کرده و پایش زخمی شده اما شب به شب اجرا می کند می گوید تئاتر دیوانگی است، فقط بی پولی نیست، باید شب به شب با همه چیز اجرا کرد. بدبختی ها و مشکلاتی که دارید، برای اینکه مردم چیزی از واقعیت و هیچ چیز شما نفهمند، تغییر نمی کنند و باید همه آن مشکلات را پشت در بگذارید. برای بازی در تئاتر باید صمیمانه بود و تنها توصیه درستی که از پدرم یاد گرفتم و به من منتقل کردم این است که بازیگری اساسا از تئاتر شروع می شود و از جای دیگری شروع نمی شود. این استرسی که هر شب در بازیگری وجود دارد مرا پر می کند. تیم به من کمک می کند تا به عمق بروم وگرنه من بی فایده هستم.

اگر اسم شما نبود، معلوم نبود که رابطه بسیار صبورانه ای دارید، مگر در موارد خاص.

این تنبیهی که می گویم می تواند برکت هم باشد چون من را از فرکانس خسرو شکیبایی که بازی اش تبدیل به مکتب و اسطوره شده است جدا می کند و متمایز می کند. این نقش بین من و پدرم فاصله ایجاد کرده است.

او دوست دارد زیر سایه صبر زیاد قرار نگیرد و مستقل دیده شود.

این هدف نهایی من است، من پدرم را عاشقانه دوست دارم و اگر هزاران بار به دنیا می آمدیم و من حق انتخاب داشتم، او را به عنوان پدرم انتخاب می کردم. عشقی که با پدرم دارم و حضور دیوانه وار او بی نظیر است، دیوانگی که در خسرو شکیبایی وجود دارد دیوانگی بی نظیری است. اما باز هم می گویم که هدف نهایی من استقلال از اوست. من اینجا آمده ام تا بگویم اگر اجرای قابل قبولی در این نمایش داشته باشم مدیون این گروه هستم که برای من زحمت کشیدند.

منبع رکنا

لینک کوتاه : https://akhbareghtesadi.com/?p=34095

ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.