هر چند ۴ سال پیش هم به مناسبت چهلمین سالگرد اعدام امیر عباس هویدا نخستوزیر سالهای ۱۳۴۳ تا ۱۳۵۶ خورشیدی در ایران نوشته بودم اما چون حیات و ممات او با بخش قابلتوجهی از تاریخ معاصر ایران گره خورده و همچنان روایتها درباره او هم در رسانههای رسمی داخلی و هم شبکههای ماهوارهای بازتولید میشود پرداختن به این موضوع را میتوان از دایره تکرارهای ملالآور کنار گذاشت ضمن اینکه نوشته حاضر بازنشر عین متن قبلی نیست و اگرچه اشتراکات فراوان دارد اما با ویراست و نکات تازه ارایه میشود با این تصریح که نویسنده ابایی ندارد به رغم تقبیح نقش او در تقلیل جایگاه و شان مقام نخست وزیر به رییس دفتر و مجری اوامر ملوکانه با حکم صادره و کیفیت اجرای آن با چنان شتاب همدلی نداشته باشد.
جدای اینها در نظر داشته باشیم اگر هویدا به مرگ طبیعی و پیرانه سر چه در داخل و چه خارج از ایران درگذشته بود تا این اندازه در تاریخ جایگیر نمی شد اما نوع مرگ و این شایعه که اگرچه حکم اعدام صادر شده بود ولی در واقع پیشا اعدام کشته شد چون بیم داشتند پیامی از رهبری یا بازرگان یا شورای انقلاب برسد و حکم را منتفی یا به حبس بدل کند همچنان محل بحث و مناقشه است کما این که محل دفن او چنین بود و آن قدر پیگیری شد تا دیگر تردیدی باقی نمانده کدام روایت درست است.
داستان زندگی امیر عباس هویدا که با ۱۳ سال سابقه نخستوزیری و یک سال وزارت دربار در رژیم پهلوی به زندان افتاده بود در ۱۸ فروردین ۱۳۵۸ خورشیدی در ششمین روز رسمیت یافتن جمهوری اسلامی اعدام شد در حالی که خود او نیز در همهپرسی آن شرکت کرده بود آن قدر پرنکته است که درباره او بتوان بر ۲۰ فقره انگشت گذاشت:
هر چند ۴ سال پیش هم به مناسبت چهلمین سالگرد اعدام امیر عباس هویدا نخستوزیر سالهای ۱۳۴۳ تا ۱۳۵۶ خورشیدی در ایران نوشته بودم اما چون حیات و ممات او با بخش قابلتوجهی از تاریخ معاصر ایران گره خورده و همچنان روایتها درباره او هم در رسانههای رسمی داخلی و هم شبکههای ماهوارهای بازتولید میشود پرداختن به این موضوع را میتوان از دایره تکرارهای ملالآور کنار گذاشت ضمن اینکه نوشته حاضر بازنشر عین متن قبلی نیست و اگرچه اشتراکات فراوان دارد اما با ویراست و نکات تازه ارایه میشود با این تصریح که نویسنده ابایی ندارد به رغم تقبیح نقش او در تقلیل جایگاه و شان مقام نخست وزیر به رییس دفتر و مجری اوامر ملوکانه با حکم صادره و کیفیت اجرای آن با چنان شتاب همدلی نداشته باشد.
جدای اینها در نظر داشته باشیم اگر هویدا به مرگ طبیعی و پیرانه سر چه در داخل و چه خارج از ایران درگذشته بود تا این اندازه در تاریخ جایگیر نمی شد اما نوع مرگ و این شایعه که اگرچه حکم اعدام صادر شده بود ولی در واقع پیشا اعدام کشته شد چون بیم داشتند پیامی از رهبری یا بازرگان یا شورای انقلاب برسد و حکم را منتفی یا به حبس بدل کند همچنان محل بحث و مناقشه است کما این که محل دفن او چنین بود و آن قدر پیگیری شد تا دیگر تردیدی باقی نمانده کدام روایت درست است.
داستان زندگی امیر عباس هویدا که با ۱۳ سال سابقه نخستوزیری و یک سال وزارت دربار در رژیم پهلوی به زندان افتاده بود در ۱۸ فروردین ۱۳۵۸ خورشیدی در ششمین روز رسمیت یافتن جمهوری اسلامی اعدام شد در حالی که خود او نیز در همهپرسی آن شرکت کرده بود آن قدر پرنکته است که درباره او بتوان بر ۲۰ فقره انگشت گذاشت:
۱. نخستوزیری که رییس دفتر شاه شد؛ تا قبل از هویدا نخست وزیران و رییسالوزراها تا این حد در برابر پادشاه ضعیف و مطیع نبودند. کافی است نام هایی چون قوام و مصدق و فروغی و امینی را به خاطر آوریم. موافق و مخالف بر این نکته اذعان دارند که هویدا جایگاه نخستوزیر را تا حد رییس دفتر شاه پایین آورد و به همین خاطر قریب ۱۳ سال باقی ماند. طولانیبودن دوران نخستوزیری او اما بیش ازآن که نشانۀ ثبات باشد ناشی از این بود که انتخابات آزاد در آن سالها برگزار نمیشد و رقابت احزاب برای تصاحب کرسیهای پارلمان در کار نبود و کار به جایی رسید که دو حزب فرمایشی هم برچیده شد و شاه با غرور ناشی از فوران درآمدهای نفتی نظام تک حزبی اعلام کرد و هویدا هم دبیر کل همان حزب رستاخیز ملت ایران شد. پس آن که در دادگاه محاکمه میشد تنها نخست وزیر پیشین نبود بلکه دبیر کل حزب رستاخیز هم بود که با از بین بردن جامعه مدنی کاریکاتوری از احزاب را ارایه میکرد و این نکته در کیفرخواست هم آمد.
۲. به جای شاه؛ شیخ صادق خلخالی حاکم شرع دادگاه انقلاب که هویدا را محاکمه میکرد انکار نمیکرد او را در غیاب شاه و در واقع به جای شاه و به عنوان نماد حکومت سلطنتی محاکمه میکند و انگار محمد رضا پهلوی را در برابر میبیند و هر چه هویدا از خود سلب مسؤولیت میکرد و میگفت «سیستم، مقصر بوده» کارگر نیفتاد چرا که ساواک حسب ظاهر زیر نظر نخستوزیری بود کما این که کارمندان ساواک خود را کارمند نخستوزیری معرفی می کردند. با این همه بیش از هر اتهام دیگری هویدا از تعبیر «محاربه با خدا» شگفتزده شد و گفت: « آخر من کی با خدا جنگیدهام»؟!
در غیاب احزاب و دموکراسی و در فاصلۀ سالهای ۴۳ تا ۵۶ مردم حکومت را با سه نفر میشناختند: شاه، فرح و هویدا. پس گزاف نیست اگر گفته شود نخستوزیر ۱۳ ساله به جای آن دو نفر هم محاکمه و محکوم شد.
۳. هم ستایش هم سرزنش؛ سلطنتطلبان در قبال هویدا دچار تناقضاند و در این چهلوچهار سال هرگز نتوانستهاند این تناقض را حل کنند. چون از یک طرف اعدام او را محکوم میکنند و از جانب دیگر نمیدانند با بازداشت او به دستور خود شاه و سه ماه زندان قبل از پیروزی انقلاب که به آن حکم انجامید چه کنند. چرا که گفته میشود اگر در آن حکومت هم محاکمه میشد بعید نبود برای آن که تمام کاسهکوزهها را بر سر هویدا بشکنند و مجازات سنگین در انتظار او باشد. چون در واقع او به عنوان نماد فساد و عامل اصلی نارضایتی مردم و دو روز بعد از پیام مشهور شاه در نیمۀ آبان ۵۷ (صدای انقلاب شما را شنیدم)، زندانی شد نه در پی سقوط شاه.
آنها همچنین معتقدند نتوانست جای اسدالله علم را در وزارت دربار پُر کند تا جایی که گفته میشود اگر «علم» در آغاز سال ۵۷ از دنیا نرفته بود شاه این قدر دچار بیتصمیمی نمیشد و هویدا که قبل از مرگ او وزیر دربار شده بود، هرگز نتوانست نقش او را ایفا کند.
۴. روحیات فرانسوی؛ هویدا تا ۲۰ سالگی بیشتر عمر خود را در خارج از کشور سپری کرده بود و شاید اگر جنگ جهانی دوم درنگرفته بود و برای این که گرفتار نشود ناچار نبود خود را ایرانی معرفی کند به ایران بازنمیگشت یا مأموریتهای دیپلماتیک را ترجیح میداد.
مهمترین تفاوت هویدا با اسلاف خود این بود که روشنفکری باورمند به جهانوطنی بود و خیلی تعلقات ملی نداشت. در حالی که اسلاف او هر قدر متمایل به روس یا انگلیس اما با فرهنگ و ادبیات ایران عجین بودند. به این معنی که گلستان سعدی خوانده و خط خوش داشتند.
لازم نیست هویدا را با دکتر مصدق مقایسه کنیم. کافی است با احمد قوام یا حتی علی سهیلی یا ذکاءالملک فروغی مقایسه کنیم تا بدانیم شبیه هیچ یک نبود. نخستوزیران سابق همه اهل ادبیات یا فلسفه و با خط های خوش و فارسیدانی و هویدا در عوالم دیگر و بیشتر فرانسوی بود تا ایرانی.
۵. بیاعتنا به پول؛ هویدا مالاندوز نبود. نه در داخل و نه در خارج ثروتی جمع نکرده بود و از این حیث با اغلب رجال عصر پهلوی متفاوت بود. یگانه دارایی او آپارتمانی در مجتمع مسکونی آ.اس.پ در یوسفآباد بود که تازه زیاد هم آنجا نبود و بیشتر با مادرش در «دَرّوس» زندگی میکرد. همین! اما مالاندوز نبودن خود او مانع فساد اقتصادی با افزایش درآمدهای نفتی نشد. چون کار دست دربار بود.
۶. آشنا با روشنفکرانِ؛ در حالی که شاه علاقهای به رمان و کتابهای فکری نداشت هویدا اما به شدت اهل کتاب بود منتها بیشتر با کتابهایی به زبان فرانسه. مسعود بهنود در خاطرهای گفته در سفری پیغامی از او را برای ژان پل سارتر برده است. هیچ نخستوزیری قبل و بعد از او این قدر با روشنفکران دنیا آشنا نبوده است.
۷. سکوت روزنامههای آزاد؛ هر چند در سالهای اخیر به اعدام هویدا انتقاداتی وارد شده اما در همان زمان که مطبوعات کاملا آزاد بودند و بعضا بدون مجوز نیز منتشر میشدند تقریبا هیچ نقدی به اعدام او منتشر نشد. حتی روشنفکرانی که بعضا از امکانات او استفاده کرده بود ترجیح دادند سکوت کنند. به بیان دیگر درست است که حکم را خلخالی صادر کرد ولی جامعه نیز همراهی نشان داد.
۸. تسلیم به جای فرار؛ هویدا میتوانست ۲۲ بهمن فرار کند. همان کاری که داریوش همایون انجام داد. اما او اقدام نکرد. شاید هم به این خاطر که چهرهای کاملا شناخته شده بود نه مانند همایون نبود که اغلب او را نمیشناختند خاصه این که در زندان ریش گذاشته بود.
شاید هم هویدا به مهندس بازرگان زیاده امید داشت یا به وساطت فرزند امام یا تصور میکرد یک نخستوزیر اجازه نمیدهد نخستوزیر سابق ولو متعلق به رژیم سرنگون شده اعدام شود و نمیدانست درباره سرنوشت او حاکم شرع تصمیم میگیرد نه بازرگان نخستوزیر.
در زندان هم به امید وکیل فرانسوی خود بود که با وساطت ابوالحسن بنیصدر در راه ایران بود و یکی از دلایل تعجیل خلخالی نیز همین بود. وکیل رسید اما دیر شده بود. به پیغامهای برخی از سران خارجی نیز امیدوار بود.
اعدام او چنان بازتاب گستردهای در خارج از ایران داشت که حتی در فرانسه علیه روزنامهنگار مشهوری شکایت کردند با این ادعا که او با تنها مصاحبه خود با هویدا در زندان خواسته یا ناخواسته اعدام هویدا را تسریع کرده و جلو انداخته است.
روزنامه بامداد در شماره ۳۰ تیر ۱۳۵۸ در این باره چنین گزارش داد:
« در یکی از دادگاههای فرانسه، پروندهای در جریان است که به زودی به دادگاه احاله خواهد شد. موضوعی که چهار ماه است در فرانسه و به خصوص در مطبوعات فرانسه، موضوع داغ و جنجالی است. گروهی از روزنامهنگاران فرانسوی از یک خانم روزنامهنگار شکایت کردهاند که مصاحبه او با هویدا، نخستوزیر معدوم ایران و پخش مصاحبه او از تلویزیون فرانسه باعث جلو افتادن تیرباران هویدا شده است. البته این خانم خبرنگار هم به نوبه خود از همکارانش شکایت کرده که حیثیت او در قبال این اتهامها بر باد رفته است. موضوع وقتی داغتر میشود که «ادگار فور» رئیس سابق پارلمان فرانسه، کسی که اعلام کرده بود آماده دفاع از هویداست و در عین حال عزیمت به ایران، یکی از شاکیان این پرونده است.»
بامداد در ادامه با خود خانم خبرنگار هم مصاحبه کرده و در آن می گوید: من قاتل هویدا نیستم:
«کریستین اوکرن» (اوکرانت) را در دفتر کارش در کانال سوم تلویزیون فرانسه ملاقات میکنم. دختری ۲۷-۲۵ ساله، پرحرکت و گرم است، از اوایل ماه آوریل امسال که فیلم مصاحبه او با امیرعباس هویدا نخستوزیر معدوم در زندان قصر از کانال ۳ تلویزیون پخش شده است، موجی از بحث و گفتوگو و خشم در محافل روشنفکران، سیاستمداران و روزنامهنگاران اروپایی برخاسته است. «کریستین» تنها روزنامهنگاری است که توانسته است با هویدا گفتوگو و چندین دقیقه از زندگانیاش در زندان قصر را ضبط کند.»
۹. قتل پیش از اعدام؟؛ خلخالی حکم اعدام هویدا را صادر کرد اما حکم نه سحرگاه فردا که همان روز و در واقع همان شب اجرا شد. هر چند برخی و حتی در آوازۀ سیاسیونی چون سران نهضت آزادی ایران با ذکر نام و صراحتا و از جمله در گفتوگو با تارنمای تاریخ ایرانی، هادی غفاری را متهم کردهاند که بعد از صدور حکم و قبل از اجرا در همان سرسرا هویدا را کشته اما او خود در دفتر «عصر ایران» به ما گفت در دادگاه تنها به عنوان تماشاگر نشسته بود و سمتی نداشته است. عباس میلانی هم در کتاب مشهور «معمای هویدا» از فردی به عنوان «کریمی» و نه هادی غفاری به عنوان زنندۀ اولین گلوله نام میبرد. دکتر یزدی بعدها در یک مصاحبه که فیلم آن موجود است بر شلیک با گلوله یک روحانی تاکید دارد و این بار دیگر نامی نمیآورد.
( در همان نشست، هادی غفاری به این نویسنده گفت: در دادگاه، هویدا « توکَّلتُ علیالله» را به صورت «توکُّلتُ علی الله» تلفظ کرد و چون من به شوخی با اشاره به «کُلت» خود گفتم «کلت» این است برخی تصور کردند با کلت خود دارم او را تهدید به قتل میکنم).
۱۰. محل دفن؛ هم خلخالی و هم هادی غفاری مدعی بودند جنازۀ هویدا به عکای اسراییل منتقل شده چون امام تصمیم درباره آن را به خانواده سپرده بود. عباس میلانی اما در کتاب «معمای هویدا» با دلایل مختلف نشان داده جنازه با هویتی دیگر چند ماه در پزشکی قانونی نگاهداری میشده و با پیگیری یکی از بستگانش – دکتر فرشتۀ انشا – و با نامی دیگر در بهشت زهرا مدفون است و به نظر، روایت دقیقتری است چون اگر به خارج از کشور منتقل شده باشد چرا هیچ نشانی از آن نیست؟ چند سال بعد تاریخپژوهی پیگیری کرد و حالا دیگر روشن شده ادعای انتقال جنازه و دفن آن به اسراییل نادرست است و روایت درست همان است که فرشته انشا گفته: در بهشت زهرا و با نام دیگر مدفون است. نامی که حالا آن هم فاش شده است:
[عبدالله عبدی نوشت: بنا دارم بگویم با مطالعه تاریخ و کنار هم قرار دادن تکه های پازل میتوان به نتایج جدیدی دست یازید. اگر بخوانیم و عبرت بگیریم. آن چه در خاطرات خانم فرشته انشاء از بستگان آقای هویدا و پزشک مخصوص ایشان در دوران بازداشت او ذکر شده:
1- برای دفن ایشان به مشکل برخوردیم چون مقبره خانوادگی ایشان به آبریزگاه تبدیل شده بود.
۲- در روزهای قبل، حین مراسم تدفین برخی دیگر، جسدها را بیرون آوردند، نگرانی این بود که این فاجعه پیش بیاید.
خود آن افراد (انقلابیون) شایعه کردند که جسد هویدا را خانواده اش به فرانسه بردند و آنجا دفن کردند.
۳- او را در بهشت زهرا دفن کردند.
۴- محل دفن هویدا نشانه دارد.
۵- جسد هویدا سه ماه در سردخانه مانده است.
۶- بر قبر هویدا سنگ قبری گذاشتند.
۷- نام واقعیاش را بر سنگ ننوشتند و تنها به اشارهٔ غیر مستقیم به هویت کسی که آن جا در خاک خفته بسنده کرده اند.
۸- تاریخ مرگ او ۱۸ فروردین ۱۳۵۸ هست.
۹- روز دفن هویدا، روز بعثت پیامبر اسلام بوده است
با مستندات موجود کافی است تاریخ مبعث پیامبر در سال ۵۸ را پیدا کنیم که تبدیل تاریخ قمری به شمسی کار سختی هم نیست. ۳۱ خرداد ۱۳۵۸ تاریخ مبعث پیامبر اسلام در آن سال است.
بنابراین تاریخ دفن امیرعباس هویدا ۳۱ خرداد ۱۳۵۸ است.
با یک جستجوی ساده در وب سایت سازمان بهشت زهرا میشود به آمار دسترسی داشت و تحلیل کرد. در روز ۳۱ خرداد تعداد ۶۲ فوتی که ۳۶ نفر آن مرد بودند و در روز یک تیرماه تعداد ۱۱۱ فوتی ثبت شده که ۵۹ نفر از آن مرد بودند. بنابر این ما باید نام آقای هویدا را از بین ۹۵ فوتی مرد رمز گشایی کنیم.
با توجه به نشان دار بودن قبر هویدا باید دنبال نشانه بود. عباس یا امیر باید از نشانه های باشد. چون نام هویدا در آن روزگار خودش به تنهایی عامل جرم بود. با محدود کردن دایره جستجو به های کوچک عباس و امیر تنها ۳ متوفی با نام عباس به چشم می خورد. کد بعدی که به رمز گشایی کمک میکند، نام پدر هویداست، یعنی حبیب اله. و این کد آخر ما را یک راست می برد به نامی عجیب در بین اسامی مندرج در وب سایت رسمی سازمان بهشت زهرا. حاج عباس واحد حبیب اله. تاریخ دفن یکم تیر ماه ۱۳۵۸ شماره ردیف و قطعه، ۸۲-۴۹-۳۷.
از یکی از دوستانم خواهش کردم با نشانی ردیف و قطعه مذکور، محل قبر آن را پیدا کند و برایم عکسی از روی آن بفرستد. پس از ارسال عکس از سنگ قبر درنگاه نخست حیرت انگیز بود. همه چیز حکایت از محل دفن هویدا دارد.
سنگ قبر را بررسی کنیم:
نام: حاج آقا عباس وحداد
فرزند: حبیب اله مطابق با نام پدر هویدا
تولد: ۱۲۹۷ مطابق با تاریخ تولد هویدا
وفات: ۵۸/۳/۳۱ مطابق با تاریخ تحویل جسد و دفن
بجز بخشی از نام همه چیز با مشخصات هویدا تطبیق دارد. تنها تفاوت سنگ قبر، فامیلی وحداد هست که از طبق گفته های خانم انشاء نام واقعی او را بر سنگ قبرش ننوشته اند. الباقی تمامی اطلاعات مطابق هویت هویداست.
اسم، تاریخ تولد، نام پدر، تاریخ فوت(که البته تاریخ دفن و تحویل جسد هست) شعر روی سنگ قبر و قطعه دفن همگی نشان دهنده دفن امیرعباس هویدا در بهشت زهرای تهران است.
نکته جالب این است که بر روی سنگ قبر پیش از نامش حاج آقا و در سایت سازمان بهشت زهرا؛ حاج عباس درج شده است.
مساله جالب دیگر اینکه اگه به سنگ قبرهای متداول دقت کنید همه آنها نوشته ای دارد مبنی بر آرامگاه پدری مهربان، ارامگاه همسری دلسوز و … اما چون هویدا همسر و فرزندی در زمان مرگ نداشت ازین عبارات استفاده نشده است. بنابراین پژوهش امیرعباس هویدا در اسرائیل دفن نشده است.]
این بخش را در گزارش ۴ سال قبل نیاورده بودم چون بیم داشتم برخی که عادت به سنگ شکنی دارند سراغ این سنگ قبر بروند ولی چون این متن بعدها منتشر شد دیگر این نگرانی وجود ندارد که به خاطر این یادداشت چنین کنند.
11. علامت؛ در این که پدر هویدا بهایی بوده تردیدی نیست. اما بهایی بودن خود هویدا را عباس میلانی با تأکید بر گزارش پزشکی قانونی دایر بر «ختنه شدن» او رد میکند. این فقره را هادی غفاری اما بر اساس مشاهده خود نمیپذیرد و میگوید ختنه نشده بود.
زیرکانهترین بخش در کتاب معمای هویدا شاید همان استناد به گزارش رسمی پزشکی قانونی باشد که در آن به ختنه شدن هویدا اشاره شده است. این موضوع به قدری نشانه مهمی است که مرحوم مدرس با این که در جریان جنگ جهانی اول از حمایت عثمانی برخوردار شده بود و به تبع آن آلمانها اما به عثمانی هشدار داد خیال نکنید به خاطر مسلمانیتان مردم ایران تجاوز به ایران را تحمل میکنند چون اول متجاوز را میکشند و بعد معاینه میکنند ببینند ختنه شده (مسلمان بوده) یا نه! و بعد هم آن جمله مشهور را گفت: سیاست ما عین دیانت ماست. در واقع ریشه این جمله ضربالمثل شده همین حکایت است.
12. راستها و ناراستها؛ با گذشت ۴۴ سال از اعدام امیر عباس هویدا برخی از جملات او در دوران نخستوزیری هم چنان در ذهنها و دهانها هست و نقل میشود و بعضا ضربالمثل هم شده است و مشهورتر از همه همان که واقعا هم گفته بود : «به امید روزی که هر ایرانی یک پیکان داشته باشد.» در جریانات اخیر که نمایندگان مجلس فعلی که بازتابدهنده افکار اقلیت جامعه و نه اکثریت ۸۵ میلیون ایرانی است مدام از کنترل زنان سخن گفتند جایی خواندم که کسی نوشته بود از هر ایرانی یک پیکان به هر ایرانی یک دوربین رسیدیم!
با این حال این شایعه که هویدا در دادگاه گفت «قیمت کبریت [یا خودکار] در آغاز نخستوزیری من تا پایان آن تغییر نکرد» واقعیت ندارد ولو همهگیر شده باشد.
13. ارزش آب؛ مخالفت هویدا با خودکفایی در اقلام کشاورزی نیز زبانزد است. این که «خداوند همۀ نعمتها را به یک ملت نمیدهد. به ما نفت داده. به دیگری دام. ما نفت میفروشیم و گوشت وارد میکنیم» در ابتدا مورد انتقاد بود و بهای سیاستهای دولت او را وزیر کشاورزی او نیز که 4 روز بعد اعدام شد پرداخت اما در سالهای اخیر که بحران آب بسیار جدی شده و ابرچالش ایران به حساب میآید دیگر کسی این سخن او را به سخره نمیگیرد که «آب، گران قیمتتر از هر محصولی است که به خاطر تولید آن، صرف شود». چرا که روشن شده به اسم خودکفایی و تولید محصولات کشاورزی چه بلایی بر سر سفره های زیر زمینی آوردیم و اگر قرار باشد روزی محمود احمدینژاد پاسخ گو باشد باید بگوید چرا در دولت او شمار چاههای غیر مجاز فزونی گرفت و آب این سرزمین به تاراج رفت.
۱۴. توقیف و سانسور؛ شاید باور نکنید ولی باور کنید در مواد ۱۱ و ۱۵ کیفرخواست هویدا که به موجب آن حکم اعدام برای نخستوزیر سابق صادر شد دستور سانسور و توقیف مطبوعات و کتاب در دورۀ او در زمره اتهامات بود* . بله. عین همین عبارت. این بند احتمالا به این خاطر گنجانده شد که روشن فکران عرفی و سکولار که از دوستان هویدا بودند علیه حکم موضع نگیرند.
۱۵. ارباب؛ هویدا شاه را «پاترون» به معنی ارباب یا رییس، خطاب میکرد. حال آن که در این مملکت انقلاب مشروطه رخ داده بود تا شاه فقط سلطنت کند و حکومت و ریاست دولت با نخستوزیر باشد. نخستوزیر برآمده از پارلمانی که در آن طیفهای مختلف سیاسی رقابت میکنند. با این حال همان ارباب یا رییس، در کوران انقلاب 57 کوشید همۀ تقصیرها را گردن هویدا بیندازد و اعتراض مردم را متوجه عملکرد او و نصیری در ساواک بداند و به همین دلیل هر دو بازداشت شدند و هویدا از زندان شاه به زندان انقلابیون منتقل شد.
پس از آن که شاه در 26 دی 57 ایران را ترک کرد و بعدتر در ساحل باهاما با سگ سیاه خود صبحها میدوید عکاس مجلهای با شکار این صحنه نوشت: ارباب، سگ سیاه خود را فراموش نکرد و با خود برد اما کسی را که 13 سال نخستوزیر او بود خود را در زندان نگاه داشت و حالا به دست انقلابیون افتاده است.
۱۶. دروغبافیها؛ زندگی خصوصی هویدا و کوتاه بودن دوران زندگی مشترک با لیلا امامی شایعات فراوانی بر سر زبانها انداخت و برخی از آنها با آب و تاب در مجلات بعد از انقلاب چاپ شد. با این حال برخی از آنچه در یک کتاب خاص آمده عاری از دروغ نیست. نویسنده آن در چند کتاب دیگر نیز اقدام به خاطرهسازی کرده است. شوربختانه باید گفت برخی به تاسی از مرحوم ذبیح الله منصوری به خود اجازه می دادند یک جزوه کوچک را پر و بال بدهند و راست و دروغ را با هم بیامیزند. خوش بختانه با انقلاب دیجیتال و با شبکه های مجازی امکان افشای این دروغ ها فراهم آمده اما دریغا که به دروغ بافان دیگر هم مجال و توسن تاختن و بافتن داده است! تنها منابع مستند همان خاطراتی است که سالنامه دنیا منتشر کرد و بقیه به نقل از او درباره دوران جوانی غالبا داستانپردازی با مقاصد خاص است.
۱۷. پروژه یکدست سازی؛ هر چند شاه سیستم دو حزبی را ملغی کرد و هویدا دبیر کل حزب واحد رستاخیز شد با این حال مادام که «علم» زنده بود دو جناح درون دربار وجود داشت. علم که از حمایت شاه برخوردار بود و هویدا که فرح از او پشتیبانی میکرد و در خاطرات علم بارها و بارها میخوانیم که علنا از هویدا بدگویی می کند وشاه هم از این سعایت، به غایت لذت میبرده است.
با روی کار آمدن جیمی کارتر در آمریکا و لزوم باز کردن نسبی فضا پایان نخستوزیری هویدا اجتنابناپذیر بود و این پایان میتوانست در تابستان 1356 فرصتی برای حکومت پهلوی باشد اگر به نامۀ سرگشادۀ کریم سنجابی و داریوش فروهر و شاپور بختیار در خرداد همان سال توجه میکرد و با امکان برگزاری انتخابات نسبتا آزاد زمینه نخستوزیری یکی از این سه را بعد از هویدا فراهم میساخت اما گمان میکرد مانند آغاز دهۀ 40 میخواهند چهرهای مانند علی امینی را به او تحمیل کنند و کارتر را تکرار کنندۀ رفتار جان. اف.کندی میدانست.
از این رو بعد از هویدا، جمشید آموزگار را معرفی کرد و نخستوزیری او، نه حاصل برگزاری انتخابات آزاد بود و نه چهرهای سیاسی به حساب میآمد و بیشتر تکنوکرات بود. آنها بر کرسییی تکیه زدند که روزگاری امثال فروغی و قوام و مصدق بر آن مینشستند. شاه تصور می کرد با یک دست کردن حکومت و تاسیس حزب رستاخیز و دبیر کلی هویدا و آموزگار دیگر رقابتی در کار نخواهد بود حال آن که رقابت درون حکومت یا در مجلس شورا در قبل کودتا با یک دستسازی به دوری مردم از کل حکومت انجامید.
۱۸. ماجرای بحرین؛ موضع هویدا در قبال استقلال بحرین هم او را از چشم خیلیها انداخت. هر چند بحرین هیچگاه به معنی واقعی و مانند استانهای دیگر استان چهاردهم ایران نبوده بلکه ایران مدعای مالکیت آن را داشت و از آن صرف نظر کرد اما عملکرد دولت هویدا درباره بحرین نقطه سیاهی بود. نخست این که باید دولت و مجلس را درگیر می کردند نه شخص شاه و دوم به این خاطر که فریب خوردند و به جای رفراندوم به نظرسنجی تن دادند. مأمور عالیرتبه وزارت امور خارجه انگلستان – سرویلیام لوس- چندین بار با هویدا، مذاکره و موافقت دولت ایران با برگزاری یک رفراندوم با نظارت سازمان ملل در بحرین را جلب کرد. دبیرکل هم به فردی به نام گیچاردی مأموریت داد اما او به جای برگزاری رفراندوم با بزرگان بحرین ملاقات کرد و نظر آنان را در مورد استقلال بحرین به منزله نتیجه رفراندوم اخذ کرد. اگر در ایران دموکراسی برقرار بود و شاه سلطنت میکرد نه حکومت با تغییر دولت امکان آن بود که ایران به نتیجه نظرخواهی تن ندهد و دولت بعدی مسکوت بگذارد اما چنین نشد.
۱۹. لایحه دفاعیه؛ جای شگفتی است که چرا هویدا در آن چند ماه هیچ دفاعیه ای برای خود آماده نکرده بود. درست است که پیروزی انقلاب را پیشبینی نمیکرد اما مشخص بود که در همان رٰژیم شاه اگر ساقط نمیشد هم محاکمه خواهد شد. حتی خیلیها نمیدانستند او در اعتراض به کشتار ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ از وزارت دربار هم استعفا کرده بود. همه ما از استعفای شجریان و سایه و لطفی و نرفتن گروه موسیقی آنان به مسکو خبر داریم اما از این که هویدا هم معترض بوده و کنار رفته نه تا سال ها بعد برادرش فریدون نوشت:
” امیرعباس راجع به کنارهگیری خود از وزارت دربار میگفت: به خاطر ابراز مخالفت با دستور شاه راجع به تیراندازی به سوی مردم در اوایل سپتامبر 1978 (17 شهریور 1357) از این شغل استعفا داد.”
۲۰. مهلکه؛ امیر عباس هویدا فرانسهدان و کتابخوان و بیاعتنا به مال دنیا بود اما با «بلهقربان، بلهقربان»گفتنهای خود و تماشای منفعلانه رفتار ساواک و تقلیل جایگاه نخستوزیر مشروطه به رییس دفتر پادشاه، هم رژیم را به سوی نابودی سوق داد و هم خود را در هر دو حکومت گرفتار ساخت و جان بر سر آن نهاد
* متن کیفرخواست از این قرار بود: ” آقای امیرعباس هویدا، فرزند حبیبالله، به شماره شناسنامه 3542، صادره از تهران، وزیر سابق دربار شاهنشاهی منقرض، و نخستوزیر اسبق شاه سابق و ساقط متهم است به:
۱ـ فساد در ارض
2ـ محاربه با خدا و خلق خدا و نایب امام زمان
3ـ قیام علیه امنیت و استقلال مملکت با تشکیل کابینه های دستنشانده آمریکا و انگلیس و حمایت از منافع استعمارگران
4ـ اقدام بر ضد حاکمیت ملی با حفظ سلطان دستنشانده آمریکا و دخالت در انتخابات قانونگذاری و عزل و نصب وزرا و فرماندهان با نظر سفارتخانههای خارجی
5ـ واگذاری بیقید و شرط منابع زیرزمینی از نفت و مس و اورانیوم و غیره به بیگانگان
6ـ گسترش نفوذ سیاسی و اقتصادی امپریالیسم آمریکا و همدستان اروپاییاش بر ایران من جمله از طریق نابودی صنایع داخلی و تضعیف آنها در برابر رقبای خارجی و تبدیل ایران به بازار مصرف خارجی
7ـ پرداخت درآمدهای ملی حاصل از نفت به شاه و فرح و نیز تسلیم این درآمدها به ممالک وابسته به غرب و سپس اخذ وام با نرخهای بالا و گزاف و شرایط اسارت بار از آمریکا و سایر دول غرب
ـ نابود ساختن کشاورزی و دامپروری و از بین بردن جنگلها
9ـ شرکت مستقیم در فعالیتهای جاسوسی به نفع غرب و صهیونیسم
10ـ دستهبندی با توطئهگران بینالمللی در پیمانهای سنتو و ناتو و سرکوبی ملت های ایران و فلسطین و ویتنام، عضو فعال سازمان فراماسونری در ایران در لژ فروغی با توجه به اسناد موجود و اقرار شخص متهم
11ـ شرکت در خفه کردن و ارعاب مردم حقطلب و استثمار شده ایران با دستگیری آزادیخواهان و کشتار مردم بیدفاع و ضرب و جرح و شکنجه و آزار آنان و نقض آزادیهای اساسی انسانی مصرح در قانون اساسی وقت و قوانین موجود همچون اعلامیه حقوق بشر و قوانین الهی از جمله توقیف روزنامهها و اعمال سانسور در مطبوعات و کتب
12ـ مؤسس و اولین دبیرکل حزب استبدادی رستاخیز ملت ایران
13ـ اشاعه فساد فرهنگی و اخلاقی و شرکت در تحکیم پایههای استعمار از جمله شرکت در برقراری مجدد کاپیتولاسیون یعنی ایجاد قضاوت کنسولی در مورد آمریکاییان
14ـ شرکت مستقیم در قاچاق هروئین در فرانسه در معیّت حسنعلی منصور
15ـ دادن گزارش خلاف واقع و اشاعه اکاذیب با انتشار روزنامههای دستنشانده و گماردن سردبیرهای جیرهخوار در رأس نشریات و سانسور اخبار و گزارشهای مجعول که تمام این اقدامات در اجرای توطئه استعمارگران بیگانه و سلطان دستنشانده به منظور اسارت و استعمار ملت ایران بوده است. سلطانی که بر حسب اقرار متهم به وسیله آمریکا روی کار آمده است.
منبع : دنیای اقتصاد