ماجرای مرد معتادی که برای راضی کردن یک زن به ازدواج، سرش را محکم به دیوار کوبید

او گفت: در یک خانواده 11 نفره متولد شدم و در یکی از روستاهای تایباد به مدرسه رفتم اما به دلیل این که علاقه ای به درس نداشتم، در همان کلاس اول ابتدایی چند سال مردود شدم و دیگر به مدرسه نرفتم. به همین دلیل هم بی سواد ماندم و در روستا به خانواده ام کمک می کردم. هنگامی که به 20 سالگی رسیدم «غلام» به خواستگاری ام آمد. او تبعه خارجی بود و رانندگی خودروهای سنگین را به عهده داشت.