سنگ پیرزن، روزگاری یکی از نماندهای ولنجک بود. حتی نامش به اسناد و کتابهای تاریخی هم راه پیدا کرده و سالها پیش تصویر آن در یک مجله خارجی هم به چاپ رسیده بود. هر کسی گذرش به این سنگ عجیب میافتاد و قصه نامگذاری عجیبتر آن را میشنید، روایتی از آن سنگ برای تعریف کردن داشت. اگرچه یافت کوهستانی آبادیهای شمیران به ویژه آبادیهای دربند، درکه، اوین، گلابدره و… ایجاب میکرد که از این دست سنگها فراوان در این آبادیها یافت شود، اما سنگ پیرزن با ظاهر و نام متفاوتش یک سنگ منحصر به فرد بود.
مرحوم «ایرج افشار» پژوهشگر فرهنگ و تاریخ ایران، درباره سنگ پیرزن به آنچه در خاطرات عمادالسلطنه خوانده استناد کرده و نوشته است: «این سنگ تخته سنگی یکپارچه و عجیب در دامن کوه ولنجک بود که اهالی به آن سنگ پیرزن می گفتند. سنگی بزرگ شبیه قارچ که پایة کوچکی داشت. در زبان انگلیسی به این نوع سنگ ها، صخره قارچی گفته میشود و شاید بتوان معادل این کلمه را در فارسی قارچواره نامید.»
نام سنگ پیرزن را در کتاب روزنامه محمدحسنخان اعتمادالسلطنه هم میتوان یافت. او در این کتاب و ذیل وقایع چهارشنبه ١٩ شوال سال ١٢٩٨ قمری درباره نام عجیب این سنگ نوشته است: «چهارشنبه صبح فراش خبر داد که شاه سوار میشوند؛ تو هم باید باشی. بعد از رفتن دزاشیب، به عجله سلطنتآباد رفتم. شاه دیر سوار شدند؛ خیلی سر دماغ بودند. از سلطنتآباد الی قلهک سواره روزنامه عرض شد. در جای کثیفی ناهار صرف شد. سنگ عجیبی اینجا دیده شد، با وضع مخصوصی، مشابه نارون؛ البته هزار خروار بود، به روی سنگ دیگری خیلی باریک استوار بود. این سنگ معروف است که پیرهزنی میوه به امامزاده نداده بود به نفرین او سنگ شده است. خلاصه شاه صورت سنگ را با مداد بسیار خوب ساختند.» اما سرنوشت سنگ پیرزن چه شد؟ اهالی قدیمی و موسفیدان ولنجک نقل میکنند که سنگ پیرزن پس از وقوع زلزلهای در این منطقه از پایه اصلی خود جدا شده و به بستر یک رودخانه خشک در محدوده ولنجک و اوین افتاد.