زن ۳۲ ساله با اشاره به این که «هیچ گربهای برای رضای خدا موش نمیگیرد» و من هم به راحتی فریب گرگی در لباس میش را خوردم به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: پدر و مادرم وضعیت اقتصادی خوبی نداشتند و روزگارمان به سختی میگذشت. من هم بعد از آن که نتوانستم تحصیلاتم را در مقطع دبیرستان به پایان برسانم، به ناچار درس و مدرسه را رها کردم تا این که چند سال قبل جوانی به نام «اکبر» به خواستگاری ام آمد. من هم بلافاصله به خواستگاری او پاسخ مثبت دادم و پای سفره عقد نشستم، ولی روزگارم از آن جا به بی راهه فلاکت و بدبختی رسید که فهمیدم همسرم به مواد مخدر صنعتی اعتیاد دارد.
دیگر نمیتوانستم با این شرایط به زندگی مشترک با او ادامه بدهم چرا که همه روزهای زندگی ام به مشاجره و قهر و دعوا میکشید. بالاخره چند سال بعد از او جدا شدم و نزد خانواده ام بازگشتم، اما از این که سربار خانواده ام بودم، احساس شرمندگی میکردم به همین دلیل تصمیم گرفتم شغلی در بیرون از منزل پیدا کنم خلاصه با همکاری شوهر یکی از دوستانم در یک کارخانه تولیدی مشغول کار شدم و این گونه زندگی ام آرام آرام رنگ آرامش به خود گرفت.
مدتی بود که بدون هیچ دغدغهای در کنار خانواده ام روزگار میگذراندم تا این که حدود یک سال قبل پدرم تصمیم گرفت منزلی را به طور کامل رهن کند تا اجارهای نپردازیم، ولی مبلغ ۱۰ میلیون تومان کم داشتیم در همین روزها من ماجرا را برای یکی از همکارانم بازگو کردم و با او به درد دل پرداختم. من و «شهریار» از مدتی قبل در محیط کار با یکدیگر آشنا شده بودیم و او را مردی مورد اعتماد میدانستم. «شهریار» وقتی متوجه مشکلم شد خیلی زود رنگ خیرخواهانه به خود گرفت و مدعی شد این مبلغ را بدون هیچ چشمداشتی در اختیارم میگذارد. فقط در قبال آن مبلغ ۱۰ میلیون تومان از من سفته گرفت و پول را به حسابم واریز کرد. اما هنوز یک ماه بیشتر از این موضوع نگذشته بود که شهریار از من خواست مبلغی از بدهی ام را به او بازگردانم، ولی شرایط کاری من طوری نبود که بتوانم به این زودی طلبش را پرداخت کنم.
این گونه بود که روزی شهریار با ابراز علاقه به من پیشنهاد ازدواج موقت داد و گفت: حاضر است در قبال مهریه ۱۰ میلیون تومانی به مدت سه ماه مرا به عقد خودش درآورد. من هم که چارهای نداشتم با این شرط به عقد موقت او درآمدم که این ازدواج پنهان بماند. چرا که میدانستم شهریار نیز به مواد مخدر اعتیاد دارد و اگر خانواده ام از این موضوع مطلع شوند مرا سرزنش میکنند. خلاصه این ازدواج صورت گرفت و من تا پایان زمان عقد موقت با او زندگی کردم، ولی وقتی فهمید که من قصد تمدید مدت عقد موقت را ندارم، به تهدید و سوء استفاده از عکسهای خصوصی ام روی آورد.
او با شگرد کمک به نیازمندان، مقداری قند و چای به منزل پدرم برده و به بهانه کمکهای بعدی شماره تلفن او را گرفته بود و حالا نه تنها ادعا میکند که سفته هایم را به اجرا میگذارد بلکه تهدیدم میکند که تصاویر خصوصی مرا برای پدرم ارسال خواهد کرد. او در این سه ماه زندگی تصاویر زیادی از من در حافظه گوشی تلفن همراهش ذخیره کرده است و اکنون با به دست آوردن شماره تلفنهای اقوام و آشنایانم مرا تحت فشار گذاشته است که در صورت تمدید نکردن مدت عقد موقت، این تصاویر زننده را برای همه آنها ارسال میکند.
او برای ترساندن من حتی برخی از این تصاویر را برای یکی از همکارانم در کارخانه ارسال کرده است که با دیدن آن تصاویر در گوشی تلفن همکارم رنگ از رخسارم پرید. حالا هم او برای مجبور کردن من به این ازدواج دست به هر کار غیراخلاقی میزند به همین دلیل از او شکایت کردم تا حداقل نتواند سفتهها را به اجرا بگذارد! تازه میفهمم که قدیمیها درست میگویند، «هیچ گربهای برای رضای خدا موش نمیگیرد». او با شگرد خیرخواهانه قصد سوء استفاده از مرا داشت که …
شایان ذکر است، به دستور سرهنگ عباس زمینی (رئیس کلانتری سپاد) پرونده شکایت این زن در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری و زیر نظر کارشناسان زبده مورد بررسی قرار گرفت.