• امروز : چهارشنبه, ۳۰ آبان , ۱۴۰۳
  • برابر با : Wednesday - 20 November - 2024
7

در حکمرانی خوب، ایده های جدید مهم هستند یا افراد جدید؟

  • کد خبر : 42710
  • ۱۹ مرداد ۱۴۰۳ - ۲۰:۰۶
در حکمرانی خوب، ایده های جدید مهم هستند یا افراد جدید؟

در هر حوزه ای از حکومت، ایده هایی وجود دارد که جامعه را هدایت می کند. در نهایت باید وضعیت هر جامعه ای را در حال و هوای افکار آن جستجو کرد. چگونه می توان عمل، نزدیکی و برخوردهای جدید را بدون تحول فکری انجام داد؟

در اواخر دهه 1960، زمانی که چین تصمیم گرفت به تدریج اقدامات انسانی لازم و با تجربه را برای صنعتی شدن و رشد اقتصادی اجرا کند، این مائو و افراد کلیدی اطراف او بودند که این تحول فکری را ایجاد کردند. آنها با مشاهده تحولات جدید این اطمینان را پیدا کردند که افکار خود را با شرایط جدید جهانی تطبیق دهند.

دقیقاً همین نوع تغییر در دهه 1990 در شش کشور دیگر رخ داد: اندونزی، هند، ویتنام، ترکیه، مکزیک و برزیل. در این کشورها طی سال‌های پس از جنگ جهانی دوم، نقش مهم دولت بر صنعت، بانکداری، کشاورزی، سرمایه‌گذاری، آموزش و سایر عناصر حکمرانی سایه افکند. برای مدت طولانی، سیاستمداران در این کشورها با ایده هایی مانند دولت گرایی، تمرکزگرایی، مدیریت از بالا به پایین، جنبش غیرمتعهدها و مبارزه با امپریالیسم نگران بودند. نتیجه این تفکرات عمدتاً به تداوم فقر، شکاف طبقاتی، ناکارآمدی، اتلاف منابع ملی و مهاجرت تحصیلکردگان منجر شد.

در این کشورها و بسیاری دیگر، به ویژه در شرق آسیا، مقامات به تدریج دریافتند که هر چه دولت بیشتر به یک فعال اقتصادی تبدیل شود، ناکارآمدی آن بیشتر می شود. رهبران آسیا و آمریکای لاتین به این ایده رسیدند که بدون تولید ثروت نمی‌توان به حکمرانی خوب دست یافت و مبنای نظری تولید ثروت، انتقال تولید و خدمات به بخش خصوصی و پذیرش منطق بازار و استانداردهای بین‌المللی است. تجارت: ایده ای که ابتدا منجر به انقلاب صنعتی شد و در همان زمان منجر به تأسیس آمریکا در سال 1776 شد.

به عنوان مثال، اگرچه تورگوت اوزل و رجب طیب اردوغان از دو پایگاه اجتماعی متفاوت به قدرت رسیدند، اما ایده های اقتصادی آنها مشترک بود. اگر چین تولید و خدمات را به بخش خصوصی منتقل نمی کرد و اصل رقابت و همکاری در یک دایره بزرگ جهانی را نمی پذیرفت، چگونه از درآمد سرانه 200 دلاری به بیش از 10000 دلار در 20 سال می رسید؟ از آنجا که اقتصاد مهمترین چیز است و کشور ثروتمندتر شده است، امروزه چینی ها از استقلال سیاسی، هویت ملی و انسجام داخلی بسیار بیشتری نسبت به زمان مائو برخوردار هستند.

امروزه چینی ها آنقدر ثروتمند شده اند که هیچ کس نمی تواند مانع از افزایش قدرت نظامی آنها شود. چین در حال حاضر 800 موشک بالستیک هسته ای می سازد. با قدرت اقتصادی دیگران را به خود وابسته می کند و امتیاز سیاسی و امنیتی می گیرد. این ایده قدرت مبتنی بر ثروت در سال 1970 در زمان مائو متولد شد و امروز کارآمد است.

در هر حوزه حکومتی، چه مستقیم و چه غیرمستقیم، ایده هایی وجود دارد که جامعه را هدایت می کند. در نهایت باید وضعیت هر جامعه را در حال و هوای افکار آن جست و جو کرد. چگونه می توان عمل، نزدیکی و برخوردهای جدید را بدون تحول فکری انجام داد؟ یکی از جملاتی که بسیار شنیده می شود “احترام به کرامت انسانی” است. این اصل چگونه باید اجرا شود؟ چه فرآیندی منجر به این می شود؟ آیا کرامت انسانی مستقل از سایر عناصر حکمرانی یا نتیجه مجموعه ای از سیاست هاست؟ رابطه اقتصاد و فرهنگ یک نظام اجتماعی و سیاسی چیست؟ آیا جامعه ای که نیم قرن تورم دو رقمی را تجربه کرده است می تواند کرامت انسانی را تجربه کند؟ تورم علت است یا معلول؟ نرخ تورم دو رقمی حاصل کدام ایده است؟

آیا مفاهیمی مانند عدالت، انصاف، مسئولیت پذیری، رشد، کرامت انسانی، شایسته سالاری و کارآمدی دست به دست هم داده و وزن یکسانی دارند یا روابط علت و معلولی بین آنها وجود دارد؟ چگونه درخت خود را از ریشه تا شاخه بکشیم؟ ریشه درخت چیست و شاخه درخت چیست؟ شروع چیست و نتیجه چیست؟ در «ساختار حکمرانی هرم و درخت شناخت» نرخ تورم باید در کجای هرم قرار گیرد؟ آیا در نبود رشد اقتصادی و تولید ثروت می توان به عدالت، آزادی و کرامت انسانی امیدوار بود؟ آیا دانش و شناخت جامعه در سرنوشت آن تأثیری دارد؟ آیا جامعه ای که میانگین زمان مطالعه آن 35 دقیقه در سال است، می تواند منتظر دموکراسی باشد؟

اگر نرخ تورم کمتر از پنج درصد باشد، کشور ثروت تولید کند و مردم تحصیل کنند، شرایط و پیش نیازهای دموکراسی ایجاد می شود. آیا می توان منتظر خروج بدون ورود بود؟ به عبارت دیگر روابط علت و معلولی متغیرهای حکمرانی، علم و علم هستند. چیزی که به موفقیت بسیاری از کشورها کمک کرد این بود که می دانستند تحول را از کجا شروع کنند. آنها یک، دو یا سه نفر با تجربه از دنیا را شناختند.

اولین و فوری ترین کاری که این کشورها انجام دادند تغییر نظر بود. اگر افکار تغییر نکند، جوانان با آرمان های متفاوت و از مناطق مختلف، پس از مدتی باید همان افکار ناکارآمد گذشته را پیاده کنند.

به نظر می رسد در روش شناسی اولویت های حاکمیتی سردرگمی وجود دارد. ظاهراً نمی دانیم یا نمی خواهیم بدانیم چه ایده هایی باید اجرا شود تا یک بازنشسته 75 ساله به مسافرت نرود. اساس دگرگونی هم فرد و هم جامعه در اندیشه است. سیاست های جدید نیاز به ایده های جدید دارد. افق های جدید نیاز به افکار جدید دارد. قرار دادن افکار کهنه در بسته های جدید را می توان ناشی از استتار نیت و تداوم نامحسوس ناکارآمدی ها دانست.

پیکان دیگر تولید نمی شود، اما غرور همان پیکان قدیمی است. ایده تولید تویوتا باید جایگزین ایده تولید پراید شود. افراد با ایده های جدید می توانند کارآمد باشند. عقلانیت در حکمرانی به معنای سازگاری با شرایط است. با ظهور هوش مصنوعی، ایده ها در مورد حکمرانی روزانه در حال تغییر است. شاید سوال اساسی این باشد: آیا حاکمان ایده های جدید را می شناسند و برای اجرای آن برنامه ریزی می کنند یا همان ایده ها به موقع بر حاکمان تحمیل می شود و فرصت ها را با هزینه های گزاف از دست می دهند؟

منبع اکو ایران

لینک کوتاه : https://akhbareghtesadi.com/?p=42710

ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.