• امروز : سه شنبه, ۲۹ آبان , ۱۴۰۳
  • برابر با : Tuesday - 19 November - 2024
1

جایزه نوبل برای ادغام جدید اقتصاد و سیاست

  • کد خبر : 45310
  • ۲۴ مهر ۱۴۰۳ - ۲۱:۵۴
جایزه نوبل برای ادغام جدید اقتصاد و سیاست

پس از چندین سال گمانه زنی، آکادمی سلطنتی علوم سوئد پنجاه و ششمین جایزه نوبل اقتصاد را به دارون آجم اوغلو، اقتصاددان 56 ساله ترک تبار و استاد دانشگاه MIT اعطا کرد. جیمز رابینسون، اقتصاددان انگلیسی 64 ساله و استاد دانشگاه شیکاگو، و سایمون جانسون، اقتصاددان انگلیسی 61 ساله و استاد دانشگاه MIT. اگرچه جیمز بوکانان (1986)، داگلاس نورث (1990) و الینور اوستروم (2009) قبلاً این جایزه را برای تحقیقات مرتبط با تصمیم‌گیری سیاسی دریافت کرده بودند، اما این اولین بار است که اقتصاددانانی که تمرکز تحقیقاتشان بر “اقتصاد سیاسی جدید” است، شناخته می‌شوند. به عنوان شایسته دریافت جایزه نوبل.

از نظر تاریخی، رابطه اقتصاد سیاسی و اقتصاد متعارف رابطه خاصی بوده است. کارل مارکس عنوان فرعی «نقد اقتصاد سیاسی» را برای کتاب معروف خود «سرمایه» انتخاب کرد و در این زمینه بسیاری از چپ‌ها نیز از این برچسب برای به چالش کشیدن اقتصاد متعارف استفاده می‌کنند. در این میان، اقتصاد سیاسی یکی از موضوعاتی است که اقتصاددانان کلاسیک مانند آدام اسمیت به طور سیستماتیک به بررسی آن پرداخته اند. دلیل چنین عمومیت این است که اقتصاد سیاسی در طول تاریخ شاخه ای از علوم اجتماعی بوده است که به این سؤال می پردازد که «چگونه سیاست بر اقتصاد تأثیر می گذارد».

اما آنچه امروزه «اقتصاد سیاسی جدید» نامیده می‌شود، رشته‌ای نسبتاً جوان دانشگاهی است که نه تنها بر اساس پرسش محوری خود، بلکه بر نحوه پاسخگویی به این سؤال و استفاده از ابزارهای رسمی و فنی اقتصاد مدرن استوار است تجزیه و تحلیل در تجزیه و تحلیل روابط متقابل تعریف شده است. در واقع، اقتصاد سیاسی جدید به چیزی اشاره می کند که اغلب در نظریه اقتصادی مدرن به عنوان نقطه کور در نظر گرفته می شود: فقدان یک چارچوب نظری برای تصمیم گیری غیر بازاری. تا نیمه دوم قرن بیستم، اقتصاددانان دولت را به عنوان یک دیکتاتور خیرخواه، یعنی نگهبان افلاطونی رفاه عمومی می نگریستند. این دیدگاه مسئله رشد اقتصادی را به یک مشکل فنی یا محاسباتی تقلیل می دهد. چون قرار است سیاست های خوب به محض پیدا شدن اجرا شود.

اقتصاد سیاسی جدید در دوره پس از جنگ جهانی دوم با انتقاد از این رویکرد در سیاست گذاری و تمرکز بر مسائل کلان اقتصادی، مانند چرخه های تجاری سیاسی، پدیدار شد، و سپس راه خود را برای تجزیه و تحلیل طیف گسترده ای از مسائل اقتصادی، از جمله موضوع کانونی توسعه یافته، ادامه داد. نیمه دوم قرن بیستم نیز شاهد روند رو به رشد علوم اجتماعی و به‌ویژه اقتصاد به سمت مدل‌های انتزاعی و رسمی مانند نظریه بازی‌ها بود که ابزارهای مؤثری برای تحلیل‌های اقتصاد سیاسی فراهم می‌کرد. به طور خلاصه، اقتصاد سیاسی جدید با مدل‌سازی رسمی انتخاب‌های جوامع به‌عنوان نتایج تعادلی تعامل استراتژیک افراد منطقی، چارچوب نظری پرباری برای درک پویایی کشورها فراهم کرد. پنجاه و ششمین جایزه نوبل اقتصاد این رویکرد را در مورد علل موفقیت و شکست کشورها جشن می گیرد.

دارون عجم اوغلو، سایمون جانسون و جیمز رابینسون، در دو مقاله مهم خود، ریشه های استعماری توسعه مقایسه ای: بررسی تجربی (2001) و معکوس شدن ثروت: [نقش] جغرافیا و نهادها در توزیع درآمد در دنیای مدرن» (2002) بر این سوال تمرکز دارد که چرا کشورهای غیر اروپایی که در سال 1500 ثروتمندترین بودند، 500 سال بعد به فقیرترین کشورها تبدیل شدند. برای مثال نمی توان به موهبت های جغرافیایی تقلیل داد، اما عجم اوغلو و همکارانش می گویند که تغییر ثروت در 500 سال گذشته توسط مؤسسات مختلفی ایجاد شده است کشورهای استعماری خود این نهادها منعکس کننده تفاوت شرایط اولیه کشورها هستند و در عین حال مسیر آینده کشورها را تعیین کرده اند.

نهادها در اینجا به معنای قوانین و محدودیت های رسمی و غیر رسمی است که تعاملات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را در سطح جوامع شکل می دهد. عجم اوغلو و همکاران آنها استدلال می‌کنند که اروپایی‌ها در مناطق ثروتمند و پرجمعیت، که عمدتاً با شیوع گسترده بیماری‌های عفونی مواجه بودند، «موسسات استثماری» را برای انتقال دستاوردهای اقتصادی بومیان به خود طراحی کردند. با گذشت زمان، این نهادهای استثمارگر به سیستم‌های فاسد و دزدی تبدیل شدند که امروزه بسیاری از کشورهای آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین را در دام فقر گرفتار کرده‌اند. در مقابل، اروپایی‌هایی که به مکان‌های کم‌جمعیت و کمتر ثروتمند مهاجرت کردند، «موسسات فراگیر» را تأسیس کردند که برای رشد اقتصادی بلندمدت مفید بودند. نتیجه تشکیل مؤسساتی بود که از مالکیت خصوصی و حاکمیت قانون در آمریکای شمالی و استرالیای کم جمعیت حمایت می کردند و رونق آینده این کشورها را تضمین می کردند. این روایت جذاب و تأثیرگذار است که شایسته دریافت جایزه نوبل از دیدگاه آکادمی سلطنتی علوم سوئد است.

معمولاً اعطای جایزه نوبل به شاخه معینی از دانش نه تنها توجه محققان بلکه عموم مردم را نیز به خود جلب می کند. در عین حال، افزایش محبوبیت عمومی یک شاخه خاص از دانش با این خطر مواجه است که مفاهیم اصلی در طی فرآیند تعمیم و ساده سازی تحریف شوند. این خطر به طور فزاینده ای در جامعه ایران احساس می شود، جایی که تحلیل های اقتصاد سیاسی قبلاً با سوء تفاهم همراه بوده است. اقتصاد سیاسی جدید برخلاف دانش اقتصادی متعارف هرگز یک پارادایم علمی نبوده و نیست. تفاوت اقتصاد سیاسی با اقتصاد متعارف در این است که سیاست به عنوان یک جعبه سیاه در نظر گرفته نمی شود، بلکه به عنوان مجموعه ای از بازیگران با اهداف و انگیزه های فردی در نظر گرفته می شود. استفاده از نام تجاری «اقتصاد سیاسی» برای زیر سؤال بردن نظریه اقتصادی متعارف، در بهترین حالت، نوعی حیله گری علمی است.

منبع: دنیای اقتصاد

منبع اکو ایران

لینک کوتاه : https://akhbareghtesadi.com/?p=45310

ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.