• امروز : یکشنبه, ۴ آذر , ۱۴۰۳
  • برابر با : Sunday - 24 November - 2024
11

برادر شوهرم را در نبود همسرم به خانه کشاندم ! / ما رابطه شرم آور می خواستیم !

  • کد خبر : 1625
  • ۰۷ اسفند ۱۴۰۱ - ۲۲:۳۷
برادر شوهرم را در نبود همسرم به خانه کشاندم ! / ما رابطه شرم آور می خواستیم !

یاب فرشید به دلیل مشغله کاری کم کم باعث شد برادرش جای او را بگیرد و نقش شوهر را برای همسرش بازی کند.

من در خانواده ای متوسط ​​بزرگ شدم و بعد از گرفتن دیپلم به دلیل قبول نشدن در کنکور و چند سال پشت سر گذاشتن بالاخره با فرشید که مثل من از جامعه نه چندان مرفهی بود ازدواج کردم. میل درونی من به دلیل اصرار مکرر پدر و مادرم. بر اساس این طرز فکر معمول که دختر باید زود ازدواج کند وگرنه باید ازدواج کند، ازدواج کردم و وارد دنیای ناخواسته ای شدم که نمی خواستم وارد آن شوم.

ازدواج ناخواسته

چاره ای نبود پس از این ازدواج ناخواسته مدام سعی کردم از راه های مختلف مانند اینکه همسر خوبی داشته باشم و تا حدی این درآمد را بگیرم و ساخت و ساز ساختمان او را نگیرم یا به قول خودش ، بسازد و بفروشد، به دهانش می رسد. ، به من دلگرمی داد و سعی کردم زندگی ام را بر اساس امید به آینده به جلو ببرم.

اما خوب نبود که هر دری که می زدم مرا به جایی نمی برد و هر بار که می رفتم فضای مه آلود زندگی ام را گرم کنم همیشه آب در چاله می زدم و کاملا بی فایده بود.

فرشید مدام از شهری به شهر دیگر و هرجا که می توانست زمین بخرد در سفر بود و با سایر همکارانش شروع به ساختن آن کرد.

هر چند به دلیل موقعیت شغلی اش گاهی اوقات مجبور بودم برای مدت طولانی از او دور باشم، اما دوری او به من آسیبی نمی رساند زیرا ما فقط از نظر جسمی با هم در ارتباط بودیم و از ابتدا روح از پیکر زندگی ما پنهان بود و مثل ساختمان هایی که همسرم ساخت. از سنگ و سیمان ساخته شده بود.

تولد دختر

چند سال گذشت تا اینکه بعد از گذشت زمان خداوند دخترم فاطمه را به ما عطا کرد و من بار دیگر برای مدتی خود را به خواب خرگوشی فرو بردم و با تربیت فرزندم و نیازهای مختلف او سرگرم شدم تا اینکه شاید بتوان روح گمشده زندگی من را دوباره پیدا کرد. درک می کنم و در بستر گرم محبت های مهربانش دلگرم می شوم.

روزها می گذشت و من هنوز در کوچه های پر پیچ و خم بودم، روز به روز از همسرم و روند فعلی زندگی ام دورتر می شدم و فرشید که شاید متوجه شده بود زیاد به او علاقه ای ندارم. زیاد به من توجه نمی کند و به جای عشق به زندگی، فقط مرا سرگرم می کند. و آسمان خراش های بی پایان خود را ساخت.

در غیاب فرشید بیشتر اوقات این برادرش سهیل دانشجو و مجرد بود که گاهی با من و برادرزاده اش سر می زد و در مواردی که دخترم بی قرار بود ما را به سینما و مراکز تفریحی می برد و به زودی. همسرم هم از این موضوع آگاه بود و بدش نمی آمد که تکلیفش را برای خانواده اش انجام دهد و خودش را به خیابان ندیدن و نفهمیدن رها کند.

تغییر رفتار سهیل

روزها در زندگی ناخوش من به سرعت می گذشت که در کمال ناباوری از قیافه و رفتار سهیل متوجه شدم که به من علاقه دارد و آنقدر بی اراده نیست که در غیاب برادرش جای خالی خود را برای من پر کند و که نقش همسری نداشتم. برای من بازی کن

او چندین بار به صورت حضوری و حضوری تلاش کرد تا به من بفهماند که باید با او رابطه داشته باشم و من که مدتی بود در رابطه پنهانی با او تردید داشتم در نهایت تسلیم سراب دیگری شدم و مخفیانه و مخرب خود را به پایان رساندم. رابطه با او من شروع کردم

کم کم احساس کردم این بار حس دیگری به سراغم آمد و طنین عشق و علاقه به سهیل در وجودم طنین انداز شد.

برادر شوهرم در غیاب همسرم به خانه آمده است.

ارتباط صمیمی

رابطه من با سهیل بسیار صمیمی و گرم شده بود تا جایی که سعی می کردیم از هر فرصت و نبود همسرم نهایت استفاده را ببریم و روزها را با هم بگذرانیم.

فکر می کردم چون اکثر اقوام مثل دیگران فکر می کنند که او به خاطر نبود برادرش با ما در ارتباط است و در غیاب برادرش سعی می کند جای خالی برادرش را برای ما پر کند، هیچ کس از رابطه نامشروع و پنهانی سهیل پی نخواهد برد. و من. نمی برد و می توانم هر چه در راه زندگی با همسرم در روزهای با او گم شده است پیدا کنم و در آن سوی آسمان با آرزوها و آرزوهای زیبا خوشحالم.

با گذشت زمان معطلی چندانی نداشت و من به عشق سهیل تن دادم و همسرم که شاید از فضای مه آلود زندگی اش خسته شده بود به اعتیاد دست زد و کم کم خود را در گرداب مصرف غول پیکر مواد مخدر غوطه ور دید.

حیف و هزار تاسف که باور نکردنی بود مصرف مواد چه بلای سر زنهاست، اما فرشید آنقدر گرفتار سراب مصرف مواد مخدر است که کارش از ساخت و ساز به جابجایی مسافر با ماشینی با کاغذهای بیشتر از خودش رسید. مالک شد و تمام دارایی های زندگی اش را به حراج گذاشت.

اعتیاد همسر

شاید به دلیل سختی های زندگی کمی در مضیقه مالی بودم، اما از اعتیاد همسرم خیلی ناراحت نبودم زیرا می دانستم هر چقدر که او به مواد افیونی مصرف مواد بیفتد، می توانم محبت هایم را راحت تر و آزادانه تر ارضا کنم. با سهیل به اشتراک بگذارید

انگار گذشت زمان حضور فرشید را که حالا چندین پرونده زندان و تخلف در کیف ننگینش داشت برایم غیرقابل تحمل کرده بود تا جایی که سعی کردم با هر ترفندی سهیل را طعمه خود کنم و او را از بین ببرم. برای گرفتن فرشید و خلاص شدن از دستش و رسیدن به سهیل، نقشه ای می کشم، نقشه ای که در بستر افکار هوس آلود هیچ وقت زیاد به آن فکر نکردم، چه بر سر من و دخترم خواهد آورد.

بله، به سهیل پیشنهاد دادم که اگر علاقه دارد از شر این نقشه های عروسکی خلاص شود و برای همیشه زیر یک سقف با هم زندگی کنند، بهتر است وجود برادرش را از دنیا پاک کند.

نقشه کشتن برادر

سهیل ابتدا برایش غیرقابل هضم بود و آمادگی کشتن برادرش را نداشت اما از نفس اماره در امان ماند که او را به زانو درآورد تا اینکه در نهایت توانستم با ترفندهای مختلف او را وادار به کشتن برادرش کنم. تا مرا راضی کند

یک شب دخترم فاطمه را گرفتم و به خانه پدرم رفتم و از قبل با سهیل قرار گذاشتم که در غیاب من از این فرصت نهایت استفاده را ببرم و کار را تمام کنم. او زانو زده بود، هوا را به دور از حواس خود به رگهای برادرش پمپاژ کرده بود و سپس او را در باغی در اطراف حومه شهر دفن کرده بود.

طولی نکشید که پس از انتشار خبر ناپدید شدن فرشید در خیابان های شهر و اطلاع همه از ناپدید شدن او، پلیس با سرنخ هایی که از رابطه نابه هاجر من و سهیل به دست آورد، توانست هر دوی ما را دستگیر کند. و طبل شهوانی رسوایی ما در سراسر جهان پیچید. نفرین طنین انداز دوست و غریبه برای ما فرستاده شد.

گرفتن

حالا دیگر دیر شده است که هر دوی ما روزهای تلخ و گناه آلود خود را پشت میله های زندان گذرانده ایم و در حسرت های بی پایان و روزی هزاران بار در ضمیر ناخودآگاه خود فقط به آینده مبهم خود می نگریم، به محاکمه افکار پلید خود می اندیشیم که چرا در شهوات بی پایان یکی پس از دیگری همه پل های آینده را ویران کردیم و دیگران را مجبور کردیم با این گناه نابخشودنی بازی کنند.

منبع رکنا

لینک کوتاه : https://akhbareghtesadi.com/?p=1625

ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.